یکشنبه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۳

نوروز و «هیچ» در کنسرت!

 

 

جمشید ملک هیئت،  خورشید ملک هیبت

یک هندسة‌ رای‌اش معمار همه عالم

(خاقانی)

 

خیام در «نوروزنامه» می‌گوید:   «آفتاب در هر سیصد و شصت و پنج شبانه روز و ربعی،  به اول دقیقه برج حمل باز آید،   و چون جمشید این روز را دریافت،  آن را نوروز نامید و جشن بزرگی بپا کرد.»

 

در تاریخ  22 ماه مارس،  سالن کنسرت «کروکوس» در حومة مسکو مورد تهاجم مسلحانه قرار گرفت و این عملیات تاکنون بیش از 130 قربانی برجای گذاشته:

 

«[روز جمعه 22 مارس] افراد مسلح ناشناس به یک سالن کنسرت به نام «کروکوس» در حومه غربی مسکو،  پایتخت روسیه، که مملو از تماشاگر بود حمله کردند و ده‌ها نفر را کشتند [...]»

منبع:  رادیوفردا، ‌ مورخ 23 مارس سالجاری

 

بلافاصله بساط «کی بود، کی بود؟» پهن شد و دولت پوشالی اوکراین انگشت اتهام را به سوی دولت روسیه گرفت؛   ارباب آمریکائی‌اش هم سگ‌ دست‌آموزش ـ ‌داعش ـ. را به عملیات تروریستی در روسیه متهم کرد.  رسانه‌های غرب هم برای ارائۀ تصویر دلپذیر از پاشنه‌آهنی‌ها اعلام کردند،  «ایالات‌متحد از دو هفته پیش در مورد عملیات تروریستی به روسیه هشدار داده بود و از اتباعش در روسیه نیز خواسته بود از حضور در تجمعات خود‌داری کنند!»   البته به استنباط ما،   دو هفته پیش،  ایالات‌متحد رسماً روسیه را به انجام عملیات تروریستی تهدید کرده بود،  و روز جمعه هم این تهدید را به مورد اجراء گذاشت!  از اینرو «خبر» تهاجم مسلحانه به سالن کنسرت را به این ترتیب تصحیح می‌کنیم:

 

امسال نخستین وقوقیة جماعت «رمدان»،  به امامت جهادی جوزف بایدن در سالن کنسرت «کروکوس» در حومة مسکو برگزار شد.  بله،  برگزاری کنسرت،  آنهم در ماه مبارک «رمدان»،   و در میعاد وقوقیة جماعت،  به شدت «امت مسلمان» و اربابانش را خشمگین کرد! می‌دانیم که سگ‌های دست‌آموز عموسام دشمن تمدن و فرهنگ و لائیسیته‌اند و از هرگونه فعالیت هنری،  به ویژه از کنسرت نفرت دارند.  همچنین می‌دانیم که لندن و واشنگتن به «اعتقادات» سگ‌های ‌هار و وفادارشان بینهایت احترام می‌گذارند.   در نتیجه تهاجم سگ‌های دست‌پروردة‌ عموسام به سالن کنسرت در حومة مسکو و کشتار غیرنظامیان،  حداقل برای نویسندة این وبلاگ هیچ تعجبی ندارد!  همانطورکه تهاجم نئاندرتال‌های شیعی به نوروز هم هیچ تعجبی نداشته و ندارد!       

 

جنسی به ستم برساز از صورت ناجنسان

کاین نقش به صد دوران یکبار پدید آید

[...]

 

سال‌هاست که «نوروز» برای نئاندرتال‌های شیعی در داخل و خارج مرزها تبدیل شده به ابزاری جهت ابراز وجود و تهاجم به آئین‌ها و مراسم اقوام ایرانی!  این تهاجم به چندین و چند طریق صورت می‌پذیرد.

 

نخست سیاسی کردن و پوچ‌‌سازی!   این عمل که با تزریق روضه و زوزه به نوروز و با توسل به زبان ابتذال و حقارت آخوند صورت می‌پذیرد،  بهترین نمونه‌اش در پیام‌ نوروزی شهبانو فرح پهلوی ـ سایت بی‌بی‌سی،  مورخ 20 مارس سالجاری ـ  مشاهده می‌شود.  راه دیگر،   تزریق شعارهای سیاسی به پیام نوروزی است که رضا پهلوی آن را در پیش گرفته.   البته امکانات تهاجمی بهتری هم وجود دارد؛  به عنوان نمونه تبدیل هفت‌سین نوروزی به ابزار لگدپرانی به شاهناهة فردوسی!

 

برای انجام چنین عملیات قهرمانانه‌ای کافی است یک جلد شاهنامة «غیرمنظوم» ـ به نثر ـ در سفرة هفت سین بگذارید تا همه بدانند 30 سال تلاش فردوسی برای به‌ نظم کشیدن اسطوره‌ها و افسانه‌های ایران باستان به زبان «پارسی» فاقد اهمیت است! تحمیل ترهات اشغالگر عرب به نوروز هم که از دیرباز رایج بوده.  

 

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم در دوران پهلوی،  هنگام تحویل سال ناچار بودیم،  پیش از شنیدن پیام شاهنشاه،  عرعر «یامقلب القلوب...» را از رادیو بشنویم!  سپس اعلیحضرت نوروز را به حاشیه رانده،  «عید سعید باستانی» را به ما تبریک می‌گفتند.   خلاصه سعی بر این بود که مبادا نوروز و جشن‌های نوروزی،  خدشه‌ای به نان‌دانی سنتی آنگلوساکسون‌ها،  یعنی «اسلام عزیز» وارد کرده،  باعث کسادی دکان بی‌بی‌سی شود.   دکانی که بیش از 100 سال است از انواع جنایتکار و متجاوز و اوباش «تصویر دلپذیر» ارائه می‌دهد!

 

به عنوان نمونه، ارائه تصویر دلپذیر «ایران‌دوست» از خلبان ارتش جنایتکار آمریکا،  یاسمین مقبلی.  این خلبان مامانی که بمباران داوطلبانه و مکرر غیرنظامیان افغان در کارنامه‌اش می‌درخشد،  و از برکت همین جنایات از آموزش‌های فضانوردی ناسا نیز بهره‌مند شده،   «فضانورد ایرانی‌تبار» و شیفتۀ‌ ایران از آب درآمده‌!   فضانوردی که علاوه بر قورمه سبزی،   یک «هفت‌سین» مزین به قرآن را هم به فضا برده!  حال آنکه مأموریت‌اش،   طبق برنامه، ‌ پیش از نوروز به پایان می‌رسید!   خلاصه بگوئیم یک خلبان شیعی ارتش آمریکا به این ترتیب موفق شد با «قورمه سبزی و قرآن»،   هم فضانوردی را به ابتذال بیالاید و هم به آخوند پدوفیل و برده فروش و ارباب آمریکائی‌اش ـ‌ دشمنان ملت ایران ـ   ابراز ارادت نماید،  و خصوصاً گوسفندالله را مفتخر سازد و دم مفصلی برای علی روضه‌خوان بجنباند!

 

همانطور که می‌دانیم علی روضه‌خوان،  همچون تمامی اسلام‌گرایان از جشن‌های نوروزی و دیگر مناسبت‌های ایرانی نفرت دارد.  به همین دلیل در میعاد نوروز،  در توهمات پای منقلی‌اش «تمدن و فرهنگ اسلام» رویت می‌کند!   البته علی روضه‌خوان در واقع ترهات پروفسور نصر را بازنشخوار می‌کند.  یعنی چرندیات نابغۀ جهان‌اسلام و رئیس دفتر علیاحضرت فرح پهلوی را.  ایشان پس از تحقیقات «کشکی ـ  شکمی»‌ رایج در دانشگاه‌های ینگه‌دنیا یک «کتاب دعا» تحت عنوان «سه حکیم مسلمان» قلمی فرمود.   جناب پروفسور در نخستین صفحه کتاب کذا ادعا می‌کندکه پیش از اسلام «هیچ» تمدن و فرهنگی در منطقه ‌وجود نداشته؛  ‌دین اسلام یک «تمدن» است و پس از آنکه «وحی» اسلام جنبة ملموس یافت،   علم و ادب و فلسفه نیز به اوج کمال رسید:

 

«[...] پس از آنکه وحی اسلامی چنان به صورت مجسم و ملموس در آمد که بتواند به تمدن جدید [...] رنگ مشخص اسلامی بدهد [...]علم و ادب و فلسفه به اوج خود رسید[...] استحکام جامعة اسلامی که پس از آن پیش آمد، یکی از سریع‌ترین و قطعی‌ترین پیشامدهای تاریخ است [...]»

ص. 1

 

بله،   نیست در جهانی به نام «جامعة اسلامی»،   به زعم پروفسور حسین نصر «قطعی‌ترین» پیشامد «تاریخ» است که پس از تجسم «وحی» تحقق یافته!   دلم برای احمد آرام می‌سوزد که ناچار شده هذیانات «دانشمندی» را به فارسی ترجمه کند که ادعا دارد،   «وحی» نه تنها «وجود» دارد که می‌تواند تمدن‌ساز هم باشد!   البته «تمدنی» که جناب پروفسور به آن اشاره می‌کند،   از پدوفیلی و برده‌داری و سنگسار و قصاص و کشورگشائی و غارت و تخریب و تجاوز تحت لوای «وحی» فراتر نمی‌رود؛  در واقع تبلور توحش مطلق است!

 

باری،  مسلماً به ارادۀ خداوند خونخوار ابراهیم و خواست سازمان سیا چنین معجزاتی در «تاریخ» به وقوع پیوسته!   باید ببینیم پروفسور نصر که اینچنین شیفتة توحش و بدویت بوده و هستند،  چرا در میعاد 6 ژانویه1979،   یعنی پیش از فرار پرافتخار پهلوی دوم،  از ایران خارج شده و در ینگه دنیا اقامت گزیده‌اند؟  مگر اسلام مطلوب خمینی،  پدوفیل جیره‌خوار دربار پهلوی با اسلام مطلوب ایشان تفاوتی داشته؟  به هیچ عنوان!  در واقع «مأموریت» مستر نصر در ایران به پایان رسیده بود و ایشان می‌بایست حداد عادل،  آفتابه‌دارش را بجای خود می‌نشاند و پشت دخل دکان عرفان در ینگه دنیا می‌نشست تا نیویورک‌تایمز از زبان شاگردان‌شان به ما بگوید،   «اسلام دین خشونت نیست؛ هرگز نگفته زنان را در صورت عدم تمکین کتک بزنید؛  "اضربوهن" یعنی ترک‌شان کنید!»  بی‌دلیل نیست که «رابرت سلیتر»،   مدیر مرکز تحقیقات در ادیان جهانی پوچ‌پردازی‌های پروفسور نصر را «بحث» و «تحقیق» ‌خوانده و از آن استقبال گرمی به عمل آورده ـ   وبلاگ «داس و نرگس»،  مورخ 28 مهرماه 1389.

 

یادآور شویم تحقیقات شکمی دکتر نصر 45 سال است که توسط سازمان تبلیغات اسلامی در وقوقیه‌های جماعت بازنشخوار می‌شود،   و تمامی پیش‌وقوقیه‌های جمعه و وعظ و خطابه‌های «مقامات حکومت اسلامی» از همین مرداب متعفن الهام می‌گیرد.   مردابی که در آن پروفسور نصر با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» نه تنها هیچ و پوچ «دین» را با «تمدن» در ترادف قرار داده که با پرتاب تمامی مفاهیم معاصر به دورۀ‌ موهوم «صدر‌اسلام»،  به آن رسمی‌ات تاریخی هم اعطا کرده!   به عبارت دیگر،   تاریخ را با توهم و باور در ترادف قرار داده.  و به دلیل همین اختراعات «علمی» ایشان در مورد «هیچ»،  سازمان سیا هوای‌ ایشان را سخت داشته و دارد!    در اهمیت واژۀ «هیچ» همین بس که با نصب تندیس‌اش،   نمای رویائی خانة علاءالسلطنه در دزاشیب را مخدوش کرده‌اند! 

 

بین خودمان بماند،   این «هیچ»،   در واقع همان دین اسلام است که موجودیت‌اش در گرو ایجاد سکون از طریق تخریب فرهنگ و تمدنی است که بر او تقدم تاریخی دارد!   به عنوان نمونه برای مشاهدة «هیچ»،  کافی است به خفقان جایزه‌بگیران «زندانی» در مورد مراسم چهارشنبه سوری و جشن سده و ... نیم نگاهی بیاندازیم.  و یا زوزة اخیر کشتزار میرحسین موسوی را در نظر بگیریم که در پی بازداشت یک ماچه‌آخوند  ـ صدیقه وسمقی ـ  با تشبیه موی زن به «طناب‌ دار دیکتاتور»،  در واقع موی زن را با «ابزار جنایت» در ترادف قرار داده. فراموش نکنیم که زهرا خانوم و صاحب جنایتکارش از شیفتگان تحمیل حجاب بودند و نهایت امر در دوران صدارت میرحسین موسوی،  تحمیل نماد بردگی به زن ایرانی تبدیل شد به قانون!   حال در پی تیز و آروغ اخیر کشتزار میرحسین،   معلوم شده تمامی این بساط برای قایم کردن «طناب دار دیکتاتور» از چشم امت اسلام بوده!

 

ولی بهترین نمونة «هیچ»،‌   گذشته از محکوم کردن تهاجم مسلحانه به سالن کنسرت «کروکوس» توسط حامیان شناخته شدة تروریسم ـ  آمریکا و اتحاد جماهیر نوکری ـ  تحلیل‌هائی است که این کشتار را به روسیه نسبت می‌دهد!   حال آنکه کشتار غیرنظامیان شگرد شناخته شدۀ ساختار جنایتکار و جبونی است که شهامت پذیرش شکست از ارتش روسیه را ندارد،   و با هدف تداوم «جنگ برای جنگ»،   به کشتار جمعی غیرنظامیان روسیه ـ  تهاجم به مدارس،  مراکز خرید و اخیراً سالن کنسرت ـ‌  روی آورده.

 

 همین ساختار از پذیرش مسئولیت جنایاتش‌ نیز سر باز می‌زند!   در نتیجه نوچه‌اش،  داعش ناچار می‌شود برای حفظ آبروی نداشته ارباب،  مسئولیت این جنایات را بپذیرد!  البته این ویراست مورد تأئید کرملین قرار نگرفته،  ولی هیچکس نمی‌پرسد،  مگر داعش به عنوان مخلوق سازمان سیا و خادم وفادار ایالات متحد،  می‌تواند بدون چراغ سبز و امکانات و تجهیزات ارباب آمریکائی‌اش دست به عملیات بزند؟!  

 

در پایان بد نیست از زاویۀ دیگری به فاجعۀ 22 مارس بنگریم.   تهاجم 22 مارس،‌ گذشته از نابودی انسان‌ها و سالن کنسرت «کروکوس»،‌   به نابودی پروپاگاندی منجر شد که حکومت ملایان را طرفدار روسیه معرفی می‌کرد!   چرا که در اکثر کشورها،  به علامت ابراز همدردی دسته‌های ‌گل‌ و گاه عروسک ـ به یاد کودکان قربانی این عملیات ـ  در کنار دیوار سفارت روسیه انباشته شده.  در کشور اسلام‌زدۀ ایران که در مدفوعات غرب «طرفدار روسیه» معرفی می‌شود،    انتظار می‌رفت نشانه‌های این همدردی چشم‌گیرتر باشد،‌   ولی به هیچ عنوان چنین نبود!  از شما چه پنهان هم‌دردی در دوران خودزنی 11 سپتامبر با یانکی‌ها به مراتب چشم‌گیرتر بود!   جوجه شیعی‌ها شمع به دست و اشک ریزان در میدان محسنی تجمع کرده بودند!  بله،   هر چه باشد آمریکا برای‌شان حکومت آخوند آورده؛  اوباش و جنایتکار از قماش محمد خاتمی و میرحسین  موسوی را برای‌شان به اوپوزیسیون تبدیل کرده،  و ... و خلاصه اینان را به توسری خوردن و تحقیر شدن «عادت» داده.   چرا راه دور برویم؟!  همین دیروز بود که اینستاگرام وزارت امور خارجۀ یانکی‌ها،  تولۀ اکبر قاتل رفسنجانی،  فائزه را در جایگاه «مدافع حقوق زنان ایران» نشانده بود!    

 

از آنجا که رمان «آقای سخاوتمند»،  5 سالی است که با نوروز هم‌قدم شده،   می‌خواستم نخستین وبلاگ نوروز را به نقد و بررسی این رمان و نقش مأمور امنیتی آمریکا در ایران ـ پرسوناژ یکشنبه ـ  اختصاص دهم!  شاید در فرصتی دیگر. 

      

        

 

 

 

 

 


یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۴۰۲

8 مارس و همهمۀ‌ سوداگران

 

 

به روز جهانی زن ـ 8 مارس ـ  در امریکا و اکثر کشورهای اروپای غربی ـ  به استثناء فرانسه ـ  چندان اهمیتی نمی‌دهند!  ولی‌ در روسیه،   روز جهانی زن تعطیل عمومی اعلام شده،  و در این روز به همه زنان تبریک می‌گویند و به آنان گل هدیه می‌دهند.   در ایران اسلام‌زده نیز نیازی نیست به روز جهانی زن اشاره کنیم؛   اسلام زن‌ستیز است و حکومت اسلامی و کلیۀ مخالف‌نمایان‌اش ‌هم از این روند مستثنی نیستند.

 

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم واژۀ «زن»،  از منظر حقوق معاصر به «انسان آزاد» از زنجیر تعلقات و تعصبات دینی و بومی ارجاع می‌دهد.   بی‌دلیل نیست که حکومت نئاندرتال‌های شیعی برای خود یک روز «زن مذهبی» ـ   زن نسبی ـ  اختراع کرده‌،   باشد تا کنیز و بردة مرد و باورها و اعتقادات تازیان قرن هفتم میلادی با تکیه بر این نوع «زن» به ارزش گذاشته شده،   ابزاری شود جهت تحکیم حاکمیت مشتی لات‌واوباش و آخوند!   البته اشتباه نکنیم،   زن نسبی‌ الزاماً نماد بردگی بر سر ندارد؛   ‌می‌تواند بی‌حجاب و حتی برهنه هم باشد،  از قبیل انواع متفاوت زنان بی‌حجاب دوران پهلوی!   

 

در هر حال زن نسبی،  ‌با حجاب و بی‌حجاب،  در جوامع بدوی از حقوق بی‌شماری  برخوردار است:  حق به اجاره رفتن،  حق ازدواج در کودکی،  حق ‌کتک خوردن،  حق مورد تجاوز قرار گرفتن،  حق همسریابی برای «آقا»،   خصوصاً حق «نصف مرد» بودن و محبوس شدن در خانه،   و حق مطلقه شدن و محرومیت از حضانت فرزندان و ...  خلاصه،  رشتۀ این «حقوق ضدانسانی» سر دراز دارد.  از اینرو مخالف‌نمایان حکومت آخوند و در رأس‌شان کشتزار تقی محمدی و چند فروند زندانی رسانه‌ای دیگر تلاش دارند،   با توسل به عبارت مبهم «آپارتاید جنسیتی»،   نقش احکام توحش اسلام در سرکوب سازمان‌یافتة‌ زن ایرانی را به حاشیه رانده،   با پرروئی و دریدگی خود را «مدافع حقوق زن» جا بزنند!   پیش از ادامة مطلب نیم نگاهی داشته باشیم به سرکوب زن ایرانی پس از انقلاب اسلامی «سیا!»   

 

پس از پیروزی «انقلاب سیا»،   همانطورکه شاهد بودیم شیخ مهدی بازرگان ـ  نوچة آخوند طالقانی در سازمان تبلیغات اسلامی ـ  دولت موقت تشکیل داد و تلویزیون هم تحت نظارت صادق قطب‌زاده قرار گرفت.  ایشان یکی از اراذل صادراتی آریامهر به آمریکا بودند و همچون روح‌الله خمینی مورد حمایت‌ سفارتخانه‌ها قرار داشتند.   شغل ایشان،   به گفته خودشان «انقلاب کردن» بود!   در هر حال این انقلابی حرفه‌ای که در هفته نامة‌ فکاهی آهنگر ـ چلنگر سابق ـ   به «قفل‌زاده» معروف شده بود،   بلافاصله «احترام برومند»،  ‌‌ قصه‌گوی محبوب کودکان را به دلیل مخالفت‌اش با آن تکه پارچه که زن ایرانی را به کنیزآخوند و استعمار تبدیل می‌کند،  اخراج کرد.

 

در پی عملیات قهرمانانة «قفل‌زاده»،   ‌ زوزة اشراقی و خمینی و دیگر اعضای «ثقتی‌کلاب» بر علیه زن به آسمان برخاست و یک دسته از هالو‌ها و خوش‌خیال‌ها که «انقلاب» باورشان شده بود،   جهت‌ اعتراض به بساط حجاب‌پرستی،   در برابر کاخ دادگستری و نخست وزیری  ـ   نهادهای تحت نظارت حکومت اوباش ـ  تجمع کردند!   نهایت امر شاهد راهپیمائی تاریخی زنانی بودیم که برای اعتراض به این شرایط ضدانسانی،  روزجهانی زن ـ  8 مارس ـ  را برگزیدند.

 

این تظاهرات،   همانطور که در وبلاگ‌های پیشین نیز به‌کرات اشاره کرده‌ایم،  با خفقان گروه‌های به اصطلاح «مترقی» در جبهه‌های چپ و راست و لال‌مانی شعارسرای شهیر شیعی‌ها ـ سیمین بهبهانی ـ  و به ویژه اعتراض پرسوناژ‌های محفلکی از قماش هما ناطق ـ  ایشان گویا متخصص تاریخ دوران مشروطه در دانشگاه تهران بودند ـ  روبرو شد.

 

بله،  سرکار خانم «دکتر» هما ناطق با زمینة تخصصی‌شان یعنی «تاریخ مشروطه» بعداً سروکله‌شان در پاریس پیدا شده،  به یک‌باره تبدیل شدند به استاد ادبیات در سوربن!  در هر حال این شخصیت همه فن حریف در اواخر عمر،  و پس از دریافت حکم بازنشستگی از وزارت آموزش‌عالی فرانسه،   ضمن انتساب زبان ابتذال آخوند به صادق هدایت،   از خوش‌رقصی‌‌شان در راه تأمین منافع استعمار در ایران ابراز ندامت فرمودند!   ابلهان هم ابراز ندامت‌اش را حسابی باور کردند!

 

باری تظاهرات 8 مارس 1979 که از دانشگاه تهران آغاز شد و تا میدان شهیاد ادامه یافت، چند ویژگی داشت.   نخست اینکه وزارت کشور دولت شیخ مهدی بازرگان با چراغ سبز سفیر آمریکا و استقبال سفرای اروپائی و ماشاالله قصاب و زهراخانوم،   اراذل و اوباش را برای «همراهی» با تظاهرکنندگان در پیاده‌روهای دو طرف خیابان آیزنهاور بسیج کرده بود!  دیگر آنکه فاصلة جماعت لات و اوباش با زنان 8 مارس زنجیرة دفاعی مردان غیرمسلح بود،   و از همه مهم‌تر اینکه خبرنگاران خارجی که در پاترول‌‌های سفیدرنگ کمیته‌های انقلاب «سیا» در سمت چپ خیابان آیزنهاور حرکت می‌کردند به «احترام اسلام و سازمان سیا» نه تنها هیچ گزارشی از این شرایط اسف‌بار منتشر نکردند که پس از قرائت قطعنامه پایانی تظاهرات،   تهاجم لات و چاقوکش‌های وزارت کشور دولت شیخ مهدی بازرگان به زنان بی‌دفاع را نیز نادیده گرفتند.  از همه جالب‌تر اینکه،   دکان خبرسازی آسوشیتد‌پرس با انتشار یک تصویر «نیست در جهان» به ملت‌های «متمدن» غرب اطلاع داد که روز 8 مارس 1979،   در تهران برف می‌بارید!  حال آن‌ که آنروز آسمان تهران آبی بود.

 

از آنجا که «مدفوعات» غرب برای شیعی‌ها مرجعیت الهی دارند،   کیهان تهران ـ  داداش کوچیکة کیهان کودتای 28 مرداد 1332 در لندن ـ  که آنزمان توسط «رحمان هاتفی»،  از اعضای داس‌الله اداره می‌شد،   بارش برف 8 مارس را در تهران مورد تأئید قرار داد!  ولی علیرغم این خوش‌خدمتی‌ها تاواریش هاتفی که سوراخ دعا را عوضی گرفته بود،  دست در دست دیگر «رفقا» پس از مدتی دستگیر و اعدام شدند،  و جای‌شان را آورام یزدی و شرکاء،   اتباع آمریکا و پادوهای وفادار سازمان سیا گرفتند.

 

اینک که 45 سال از تظاهرات 8 مارس در تهران می‌گذرد،   مقامات وزارت امورخارجة حکومت «مسجد ـ‌ روسپی‌خانۀ» شیعی خودشان کارشناس حقوق زن شده‌اند،   و اسرائیل را به نقض حقوق زن متهم می‌کنند!  از سوی دیگر،  سفارت‌خانه‌هائی که 45 سال پیش تظاهرات 8 مارس و سرکوب وحشیانه و آشکار زنان ایرانی را نادیده گرفتند،  اینک ذکر 8 مارس گرفته و روزجهانی زن را به زبان فارسی تبریک  می‌گویند!   ‌منبع توئیتر رادیوفردا،  ‌مورخ 8 مارس سالجاری

 

با اینهمه،   تصویر موهوم آسوشیتدپرس از روز برفی 8 مارس 1979 در تهران،   علاوه بر کیهان لندن ـ   داداش بزرگة کیهان جمکران ـ   در سایت فارسی زبان  رادیو فرانسه همچنان پا برجاست!   آنهم به عنوان زینت‌بخش یک بی‌بی‌گوزک کودکستانی که راوی آن آغاز تظاهرات را از درون دانشگاه تهران به مقابل دانشگاه آورده؛  تعداد تظاهرکنندگان را افزایش داده،   لگدی هم نثار نخستین تظاهرات 8 مارس در ایران کرده.   تظاهراتی که از منظر تاریخی بر انقلاب سیا و قلع وقمع انجمن‌ها و سرکوب رسانه‌ها و اهل قلم توسط دستگاه کودتای سوم اسفند ـ  میرپنج‌ایسم ـ  تقدم تاریخی دارد:

 

«[...]  در سال 1300 خورشیدی،  مراسمی به مناسبت روزجهانی زن در گیلان برگزار شد که در آن گروهی از زنان ایرانی و زنان مهاجرآذربایجان شوروی شرکت داشتند.»

منبع:  رادیوزمانه،  مورخ 8 مارس 2024

 

یادآور شویم راوی بی‌بی‌گوزک کذا ظاهراً یک فروند «پژوهشگر و روزنامه‌نگار» مونث است که تلاش دارد با نقل حدیث و روایت از زبان دیگر «خواهران»،   تظاهرات 8 مارس 1979 را به حساب همه،  از جمله چپ‌گرایانی که در آن روزها لال‌مانی گرفته بودند،   و خصوصاً گلة کنفدراسیونی‌هائی بگذارد که اکثراً به بوسیدن نعلین روح‌الله خمینی مشغول بودند.   اینهمه برای اینکه کودتای دستگاه جیمی کارتر را به عنوان «انقلاب» به مخاطب حقنه کند:

 

«انقلاب که شد همه در تدارک برگزاری 8 مارس بودند [...]  تعدادی از آن‌ها را بخوبی می‌شناختم که اعضای کنفدراسیون دانشجویان بودند و برخی‌ هم از گروه‌های وابسته به گروه‌های کوچک سیاسی چپ بودند [...]»     

منبع:  سایت فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه،   مورخ 8 مارس 2024

 

حال ببینیم «انقلاب که شد» چه بوده؟!  آخوندی پدوفیل و خرفت و دریده از برکت  سیاست اوباش‌پروری دربار پهلوی به شخصیت سیاسی تبدیل شده،   با حمایت غرب در رأس دستگاه کودتائی 28 مرداد 1332 نشسته و ملت ایران را سرکوب می‌کند،  و این«پژوهشگر شیعی» کشف کرده که «انقلاب شد!»   مسلماً اگر روزی کشتزار تقی محمدی نیز که همچون کشتزار رضا خندان،   در راستای همان نوع سیاست‌های اوباش‌پروری به شخصیت سیاسی تبدیل شده‌اند،‌ در رأس دستگاه کودتائی 22 بهمن 1357 قرار گیرند،   همین خواهر پژوهشگر کشف خواهد کرد که «انقلاب» شده است!   خوشبختانه همانطور که شاهدیم،   شیعی‌ها از «تفکر» و شناخت تاریخ ایران بی‌نیازند!   کافی است بوق‌های غرب آروغی برای‌شان بزنند تا  همه طوطی‌وار آن را تکرار کنند،   و به آن زنگوله و منگوله بیاویزند!  چه نشسته‌اید که حضرات این کودتای استعماری را در ایران با «انقلاب فرانسه» هم طاق زده‌اند!  حال که به «انقلاب فرانسه» رسیدیم،   بد نیست نیم‌نگاهی بیاندازیم به قلم‌فرسائی یک فروند شیعی دیگر در گویانیوز ـ که عزیزی از دست شده آن را «مستراح گویا» می‌خواند:

 

قلم‌زن گویانیوز با اشاره به تصمیمات دولت فرانسه در مورد زنان ـ گنجاندن حق سقط جنین در قانون اساسی فرانسه ـ  خواستار حق سقط جنین برای زنان ایرانی هم شده!  با این «خیرخواهی» نمایشی،  هم خیزش «زن،  زندگی، آزادی» را که در پی قتل مهسا امینی رخ داد بجای 8 مارس نشانده،   و هم اهداء جایزۀ محفلی نوبل به کشتزار تقی رحمانی را به حساب «صحه گذاشتن جهان بر اهمیت مبارزات زنان» نوشته:

 

«صحه‌گذاشتن جهان براهمیت مبارزات زنان با برنده شدن جایزۀ صلح نوبل توسط نرگس محمدی [...]»

 منبع: گویانیوز،   مورخ 8 مارس سالجاری!

 

بله،   ماچه نئاندرتال شیعی که گویا در لندن لنگر انداخته،   می‌پندارد محفل اسلام‌پرست نوبل مدافع «حقوق زن» است!  ولی برای آشنائی بیشتر با میزان شارلاتانیسم این نئاندرتاله،   بد نیست نیم‌نگاهی بیاندازیم به «مبارزات» نرگس محمدی.

 

فراموش نکرده‌ایم که در مرحلۀ نخست،  عضویت وی در دکان آمریکائی«حقوق بشر» حاجیه   شیرین عبادی به ثبت رسید.   یادآور شویم این دکان توسط دولت آمریکا  در ایران افتتاح شده؛  دولتی که کنوانسیون‌های بین‌المللی منع خشونت و تبعیض علیه زنان و کودکان را امضاء نکرده،   و منطقاً و به گواهی عملکردش،   به ویژه در کشور ایران،   «دشمن حقوق‌ انسانی» است!

 

باری پس از عضویت در دکان کذا،   تظاهر به بیماری و ناتوانی و ایفای نقش زین‌العابدین بیمار،   و خصوصاً عکس‌گرفتن با «واکر» برای وی الزامی می‌شود!   درگام بعد،  وارد مرحلۀ اهداء جایزه حقوق بشر به حسینعلی منتظری،‌  آخوند پدوفیل و دو کشتزاره می‌شویم که در واقع مهم‌ترین بخش «مبارزات» نرگس محمدی جهت تأمین حقوق زن می‌باید تلقی گردد!   در مرحلة چهارم لنگر انداختن ایشان در جایگاه دلپذیر «زندانی زینتی» است.   البته این زندانی زینتی و رسانه‌ای از امکانات فراوانی برخوردار است؛   افتتاح دکان نگارش نامه‌های سرگشاده به جهانیان؛  شرکت فعال در بساط رأی‌گیری حکومت ملایان در زندان،  و حمایت از نامزدی آخوند ساواکی به نام حسن روحانی!

 

یادآور شویم «نرگس‌جان»،   خواهرزادۀ شیخ مهدی بازرگان،   تا همین چندی پیش در زندان اوین،   دست‌دردست یکی دیگر از کنیزالاسلام‌های سرشناس،   به حسن روحانی رأی داده بود!   به عبارت دیگر،  کشتزار تقی محمدی هیچ مشکلی با حکومت زن‌ستیز آخوند و معرکه‌ای که تحت عنوان «انتخابات» به راه می اندازند نداشته و ندارد.  جریان از این قرار است که شرایط تغییر کرده،   و در پی این تغییرات حکومت ملایان ناچار شده برای این تحفۀ نطنز یک جایزۀ صلح نوبل ابتیاع کند،  باشد تا در مرحلة پنجم،  تحفۀ کذا بتواند با تحریم بساطی که حکومت ملایان به عنوان «انتخابات» به راه می‌اندازد توسط محافل آخوندپرست اروپا و آمریکا به عنوان «مدافع دمکراسی» پای به میدان سیاست کشور بگذارد.  

 

جالب اینجاست که کشتزار تقی رحمانی که حمایت بی‌قید و شرط غرب از توحش اسلام را نادیده گرفته،   هرگز احکام توحش اسلام ـ   برده‌داری،  پدوفیلی،  تعدد زوجات و قیمومت مرد بر زن را محکوم نکرده،  و  با توسل به عبارت مبهم «آپارتاید جنسیتی»، تلاش می‌کند   هم آخوندجماعت را در حاشیه امن قرار دهد،  هم توحش اسلام را:

 

«آپارتاید جنسیتی در رژیم جمهوری اسلامی [...] با توسل به اصول حکومت‌های‌ دینی، فرودستی و تبعیض علیه زن را عمق می‌بخشد و تشدید می‌کند.»

منبع:  بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 8 مارس سالجاری 

   

بله در سطور فوق همچنانکه می‌بینیم هیچ اثری از آخوندنوازی استعمار،   و ماهیت ضدانسانی دین اسلام و ... وجود ندارد!   فقط «آپارتاید جنسیتی» که اخیراً توسط کنیزالاسلام‌های مخالف‌نما سر هم شده به چشم می‌خورد که گویا با توسل به اصول حکومت‌های دینی ـ  و نه با تکیه بر احکام توحش اسلام ـ  فرودستی و تبعیض علیه زنان را تشدید ‌کرده!   و همه باید بدانند که آپارتاید کذا در دیگر کشورهای مبتلا به طاعون اسلام،   از قماش ترکیه و عراق و فاکستان و مصر و ... که بدون استثناء تحت اشغال علنی و زیرجلکی ارتش آمریکا روزگار می‌گذرانند وجود خارجی ندارد!  چرا که طبق فرمایشات حاجیه شیرین عبادی،   نخستین تحفۀ برگزیدة محفلک نوبل،   «اسلام با دمکراسی هیچ تضادی ندارد!»  مسلم بدانیم نوچة عبادی هم جز این نخواهد گفت،   و جهت به ارزش گذاردن اسلام و «احترام به احکام توحش اسلام» است که محافل غرب او را به عنوان «مدافع دمکراسی» شناسائی کرده‌اند؛ همان محافلی که پیشتر در جبین یک پدوفیل روان‌پریش،‌  یعنی روح‌الله خمینی که رسماً جیره‌خوار دربار پهلوی بود،   «رهبر ضداستبداد» رویت کرده بودند.

 

 

 

 

 


دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۴۰۲

پتوسلطنه و کفش ملی!

 

 

وبلاگ امروز را به پیش‌درآمد‌های انتخابات ایالات متحد،  در فرانسه،   روسیه،  اسرائیل و «فاکستان» و ایران اختصاص می‌دهیم. 

 

از فرانسه آغاز کنیم.  دولت فرانسه ضمن گنجاندن حق سقط جنین در قانون اساسی،  یک آخوند پدوفیل و برده‌فروش را پس از 40  سال «خدمات صادقانه» به محافل آنگلوساکسون ـ  تبلیغ اسلام سیاسی و اهانت به پرچم فرانسه ـ  اخراج کرد،  و به این ترتیب دو پیام روشن و صریح  به اسلام‌نوازان آنگلو‌ساکسون‌ در دوسوی آتلانتیک ارسال نموده،  باعث انبساط خاطر همایونی ما شد!   یادآور شویم درست یک‌ماه پس از خودزنی حاکمیت اسرائیل، ‌ رئیس‌جمهور فرانسه طی سخنرانی در مقر لُژ «گراند اوریانت» با تأکید بر «ارزش برابر زندگی انسان‌ها»،   رسماً کشتار جمعی فلسطینیان و عملیات انتقامجویانۀ ارتش اسرائیل را محکوم کرد:

 

«هر زندگی، فقط یک زندگی است [و نه بیشتر]»   

منبع: سخنرانی امانوئل مکرون،  مورخ 7 نوامبر 2023 

 

حال نگاهی بیاندازیم به پیش درآمد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در روسیه که به دلیل ناخشنودی دستگاه بایدن از مصاحبۀ تاکر کارلسون با ولادیمیر پوتین،  به قتل آلکسی ناوالنی در زندان منجر شد!  اینچنین بودکه همچون سال گذشته،  نشست امنیتی مونیخ را تبدیل کردند به تریبون «تکفیر ولادیمیر پوتین»،   و البته تاجگزاری همسر بسیار«محترم» ناوالنی،  که ژست بیوۀ سوگوار گرفته بود ولی چشمان‌ا‌ش از شدت خوشحالی برق می‌زد!  هر چند که این بساط آنقدرها دوام نیاورد.

 

پس از انتشار خبر مرگ ناگهانی آلکسی ناوالنی و تاخت‌وتاز بیوة سوگوار،  مادر مقتول پتة عروس فرصت‌طلب را حسابی بر آب انداخت،   و او را به دلیل بهره‌برداری سیاسی از مرگ پسرش نکوهش کرد.  خلاصه کاشف به عمل آمد که بیوة ماتم‌زده،   پس از بالا کشیدن اموال همسر دلبندش،  دو سالی است که با مرد دیگری در انظار عمومی ظاهر می‌شود و با همسر زندانی‌اش دیدار و تماسی نداشته!   در نتیجه،   بیوة مذکور ناچار شد رخت عزای رسانه‌ای از تن به در کرده و با پیراهن سرمه‌ای به پابوس بایدن برود!   در مرحلۀ بعد،   مشخص شد که مرگ ناگهانی ناوالنی نیز در آستانۀ آزادی‌ وی و دو زندانی دیگر آمریکائی پیش آمده است:

 

«[...]‌ الکسی ناوالنی و دو شهروند آمریکائی در زندان‌های روسیه قرار بود با وادیم کراسیکوف مبادله شوند [...]»

منبع:  رادیوفردا،  مورخ 7 اسفندماه سالجاری 

  

به گزارش رادیوفردا،   روز 15 فوریه قرار بود آلکسی ناوالنی و دو زندانی آمریکائی با «وادیم کراسیکوف»،  شهروند روس که به جرم قتل در آلمان زندانی است مبادله شوند!  به اسنتباط ما قتل آلکسی ناوالنی در زندان،   برای مخالفان پوتین در داخل و خارج مرزها منفعت بیشتری داشت!  در داخل مرزها به استثناء بیوة ناوالنی،   مخالفان پوتین را نمی‌شناسیم،  ولی اینان در خارج مرزها شهرت بین‌المللی دارند.  کافی است نیم نگاهی بیاندازیم به انفجار خط لولة نوردستریم؛  موش‌دوانی بریتانیا در مذاکرات صلح روسیه و اوکراین؛   شلیک موشک به هواپیمای حامل اسرای جنگی که قرار بود با اسرای روس مبادله شوند،   و خصوصاً موش‌دوانی در تبادل زندانیان آمریکائی از طریق قتل الکسی ناوالنی در زندان!   

 

شاید «آمران قتل» که بلافاصله پوتین را به عنوان قاتل شناسائی کردند،  انتظار داشتند در آستانة انتخابات روسیه،  میلیون‌ها نفر در اعتراض به این قتل ناجوانمردانه بر علیه ولادیمیر پوتین تظاهرات کنند و پرزیدنت زین العابدین فایزر را به آرزوی دیرینه‌‌اش برسانند!  ولی دیدیم که در نخستین روز ماه مارس،   حضور چند هزار تن در مراسم خاک‌سپاری آلکسی ناوالنی نهایت امر تبدیل شد به یک رفراندوم معکوس به نفع پوتین!  و شاید به همین دلیل سفیر بریتانیا نیز از حضور در این مراسم خودداری کرده،  سفرای فرانسه و آلمان و آمریکا را تنها گذاشت!    اما همزمان با این رفراندوم معکوس در روسیه،   ارتش اسرائیل هم با قتل ده‌ها غیرنظامی فلسطینی که برای دریافت آرد صف کشیده بودند،   یک رفراندوم جهانی بر علیه اسرائیل برگزار کرد!

 

باید بگوئیم موفقیت این رفراندوم چندان قابل پیش‌بینی بودکه پیش از برگزاری آن،  کانال 4 بریتانیا با اهداء تریبون به امیرعبدالهیان ـ پیشخدمت وزارت امورخارجة آمریکا در ایران  ـ به وی امکان داد تا ضمن قیاس صورتک شیعی استعمار با استعمارگر،  حکومت قرون وسطائی ملایان را دمکراسی و «مدافع حقوق بشر» معرفی کند!   آنهم حقوق بشری که فاقد چارچوب حقوقی معاصر است و از هزاران سال پیش ریشه در «اعتقادات» ایرانیان داشته:

 

 «[...]‌دمکراسی و حقوق بشر در ایران،  ریشه در اعتقادات و تمدن چند هزار ساله ایرانی دارد [...] دمکراسی و حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران به مراتب قوی‌تر از دمکراسی و حقوق بشر در انگلیس است [...]»

منبع:  ایرنا،  مورخ 29 فوریه سالجاری 

 

این مختصر را گفتیم باشد تا آن‌ها که ظاهراً از درون زندان اوین،  برای «جامعة جهانی» نامه می‌نویسند و کمک می‌طلبند، و در واقع  به تطهیر جهان غرب مشغول‌اند، بدانند که دریدگی و خودفروختگی‌شان  از چشم کسی پنهان نمی‌ماند!  ایرانیان نیک می‌دانند که این به اصطلاح جامعة جهانی ـ  جهان غرب ـ   طی سدة اخیر در ایران جز حمایت از جنایتکار و متجاوز سیاست دیگری دنبال نکرده.   حال که به ایران رسیدیم نیم نگاهی بیاندازیم به نمایش مهوعی که حکومت قرون وسطائی ملایان هر از گاه تحت عنوان «انتخابات» به راه می‌ا‌ندازد.  

 

بله،  این نمایش مهوع نیز سرانجام در نخستین روز ماه مارس برگزار شد و به ادعای بوق‌های شیعی،  حدود 40 درصد از ایرانیان در این بساط شرکت کردند.   خوشبختانه ظاهراً این آمار کشکی مورد تأئید بوق‌های غرب نیز قرار گرفته!  دلیل هم اینکه علاوه بر زندانیان رسانه‌ای،  دو جنایتکار شناخته شده ـ  میرحسین موسوی و ملاممد گوبلز اردکانی،  همان عوامل محفل کودتای 22 بهمن 1357 ـ   این مضحکه را تحریم کرده‌ بودند!   از اینرو بعضی‌ها به این توهم دچار شده‌اند که در افکار عمومی می‌توان مخالفان آخوندیسم را طرفداران ایندو جنایتکار‌ معرفی کرد!   بله،   عوامل کودتای سر سایمون گس ـ  میرحسین موسوی  و ملا ممد گوبلز ـ  پس از قتل مهسا امینی گویا قهر کرده،  در «انتخابات» شرکت نکرده‌اند.  از اینرو بر اساس یک حساب سرانگشتی،  60 درصد ایرانیان می‌باید فرضاً طرفدار ایندو مزدور استعمار به شمار آیند! 

       

همانطور که در وبلاگ‌های پیشین نیز به کرات گفته‌ایم،   «انتخابات» همچون «انقلاب» ‌یک روند معاصر و «زمینی» است؛   هیچ ارتباطی با عرصة توهمات و باورهای قرون وسطائی و در رأس‌شان «زن‌ستیزی»  ندارد.   از اینرو حکومت مدعی تقدس الهی که خود را «انقلابی» می‌خواند و احکام توحش اسلام ـ  پدوفیلی،  برده‌داری،  تعدد زوجات و سنگسار و قصاص و روسپی‌خانه‌داری و جنایت و تجاوز ـ  را به عنوان «قانون» به اجرا در آورده،   نه می‌تواند «انقلابی» شمرده شود،   نه می‌تواند «انتخابات» داشته باشد.   البته مدفوعات آنگلوساکسون‌ و  زیرمجموعة شیعی‌شان،  45 سال است که،   هم از این حکومت بدوی و دست‌نشانده به عنوان «حکومت انقلابی» یاد می‌کنند،  و هم در مورد انتخابات‌اش «آسمان و ریسمان» می‌بافند:

 

«آیا شهروندان در انتخابات شرکت می‌کنند؟ حضور گستردة مردم در انتخابات ایران [...] انتخابات ایران شفاف و عادلانه نیست [...] در دوران خمینی،  مشارکت در انتخابات ایران گسترده‌تر بود [...] چرا مردم با انتخابات قهر کرده‌اند [...] تحریم انتخابات،  دشمنی با ملت است[...]‌ نتیجة انتخابات هرچه باشد به نفع ملت ایران است [...]انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود و...»

 

این بساط را «بمباران تبلیغاتی» می‌خوانند.   بمبارانی که با کشاندن مخاطب به هزاران بیراهه،  توانائی «تفکر» را از او سلب خواهد کرد!   به عنوان مثال،   در سال 1977که عرعر جیمی‌کارتر در مورد حقوق بشر به آسمان برخاسته بود،   روشنفکران رسانه‌ای ایران خواهان «فضای باز سیاسی» شدند!  در این میان علی‌اصغر حاج سیدجوادی نیز یکی دو نامة سرگشاده خطاب به پهلوی دوم قلمی کرد.  ولی در آن فضای آکنده از تخیلات و توهمات و تبلیغات،   چند پرسش‌ اساسی هرگز مطرح نشد!

 

نخست اینکه چگونه جیمی کارتر می‌تواند در جایگاه «مدافع حقوق بشر» بنشیند،  در حالی که ایالات متحد هرگز کنوانسیون‌های «منع خشونت و تبعیض علیه زنان و کودکان» را امضاء نکرده؟!   دیگر آنکه،   چگونه روشنفکران رسانه‌ای مرز پرگهر از این موضوع اطلاع‌ ندارند؟    و از همه مهم‌تر اینکه،   چرا علی اصغر حاج سیدجوادی که از نخستین گویندگان رادیو تهران  ـ رادیوی کودتای 28 مرداد 1332 ـ  بود،  و بعدها به افتخار قلمزنی درکیهان،   بوق همان کودتا نائل آمد،   بلافاصله پس از زوزه‌های حقوق بشری جیمی کارتر،  خواهان «رفتن شاه» می‌شود؟!   کسی نمی‌پرسید چگونه خادم دستگاه کودتای 28 مرداد،   بر علیه نماد این کودتا ـ  پهلوی دوم ـ  قد علم کرده،   و ساواک هم مزاحم‌اش نمی‌شود؟  کسی هم نمی‌گفت «مگر شاه صاحب اختیار و تصمیم‌گیرنده است که با رفتن‌اش مسائل و مشکلات ایرانیان حل شود؟!»   کسی به گوسفندالله نمی‌گفت،   «سیاست ایران را محمدرضا شاه تعیین نمی‌کند.   ایشان،  مانند جانشین‌شان مجری سیاست آمریکا در ایران‌ هستند!»   بله «بمباران تبلیغاتی» محلی از اعراب برای تفکر و تعمق نمی‌گذارد!   و این روزها نیز بعضی‌ها می‌پندارند «در» بر همان پاشنۀ دوران نکبت‌بار کارتر می‌چرخد؛   البته سخت کور خوانده‌اند!

 

نخست اینکه در دوران کارتر،  ‌ اتحاد جماهیر شوروی همچنان پابرجا بود؛   بلشویک‌ها با شعار مبارزه با امپریالیسم،  راه تاخت‌وتاز را برای امپریالیسم باز گذاشته بودند و پورسانتاژ می‌گرفتند!   امپریالیسم هم هوای‌شان را داشت!  هیزاکسلنسی «ریچارد هلمز»،   سفیر محترم ایالات متحد در ایران یک کارخانه «کفش ملی» به راه انداخته بود،   و محصولات‌اش را به اتحاد جماهیر کذا،   صادر می‌کرد و با یک تیر دو نشان می‌زد.   هم کفاشی‌های ایران را به ورشکستگی می‌کشاند و کفش‌های ماشینی را بجای کفش‌های چرم دست‌دوز می‌نشاند، و هم به سرکوب مخالفان بلشویسم کمک می‌کرد.

 

مسکویت‌های بخت‌برگشته که موظف بودند هر روز صبح جهت طواف مقبرة «رهبر انقلاب وارداتی» ـ  همان کچل تُک‌زبونی  ـ   در میدان سرخ مسکو ‌صف بگیرند،   کفش ملی می‌پوشیدند و اگر چشم ماموران «کا.گ. ب» را دور می‌دیدند زیر لب تبلیغات کفش ملی در تلویزیون مرزپرگهر را هم زمزمه می‌کردند:

 

ما می‌ریم به مدرسه،

با الفانتن شوهه، 

ما می‌ریم به مدرسه

با الفانتن شوهه،

 

ناگفته نماند که از همان روزها،   الفانتن شوهه‌ها «هوشمند» بودند،   و در صف زائران مقبرة لنین،   اطلاعات ذیقیمتی از اینان به سفارت آمریکا در تهران مخابره می‌کردند.  اطلاعاتی که دستگاه‌های شنود آمریکا در نوشهر هم نمی‌توانستند به دست آورند!   سفارت آمریکا هم با تکیه بر اخبار دریافتی از الفانتن شوهه‌ها،   مخالفان بلشویسم را به «کا.گ. ب»  لو می‌داد و پورسانتاژ می‌گرفت.   آن روزها الکسی ناوالنی هنوز متولد نشده بود،   خانواده‌اش هم ساکن اوکراین کنونی بودند.   آن روزها در مرز پرگهر کسی برای «انتخابات» معرکه نمی‌گرفت،  ‌ بوق‌های آتلانتیسم نیز بر طبل «انتخابات ایران و میزان مشارکت مردم» در این بساط خررنگ‌کن نمی‌کوفتند!  پیک نت،   مورخ  3 مارس سالجاری هم نمی‌توانست این گربه‌رقصانی را به ابزار بازاریابی برای یک تروریست شناخته شده  ـ   بهزاد نبوی ـ  تبدیل کند!

 

به ادعای بوق «داس‌الله»،   «بهزاد نبوی که به عنوان مذهبی و مخالف شاه در زندان بوده،  و بعد هم به دلیل حمایت از میرحسین موسوی 5 سال زندانی شده»،  در این انتخابات شرکت کرده!  ولی محض اطلاع داس‌الله و دیگران بگوئیم،   بهزاد نبوی به دلیل واردکردن یک کامیون نارنجک به ایران،   دستگیر و  زندانی شد.   این جانور درنده منطقاً می‌بایست اعدام می‌شد،   ولی خوب از آنجا که محفل «دکتر ادبار» به تروریست نیاز داشت،‌   بهزاد نبوی نه تنها اعدام نشد،   که برخلاف دیگر زندانیان‌ مورد الطاف ویژة بازجو‌های اوین هم قرار نگرفت.   وی پس از «انقلاب سیا»،  تبدیل شد به «شخصیت سیاسی» که در پیش‌وقوقیه‌های جمعه برای دارودستۀ رجوی خط‌و‌نشان می‌کشید.

  

این شخصیت فرهیخته تحت نظارت ارباب،   بمب‌گزاری در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری را با موفقیت به انجام رساند و تبدیل شد به نورچشم میرحسین موسوی و اکبر قاتل و شرکاء!    سپس همان طور که بر علیه آمریکا زوزه می‌کشید،   توله های‌اش را هم به کانادا و آمریکا ارسال کرد.   بی‌دلیل نیست که داس‌الله برای‌اش طبل می‌زند؛   شیعی جماعت «زباله‌پرست و خشونت طلب» است.  پس داس‌الله را در آغوش نوچة محفل دکتر ادبار رها می‌کنیم،‌  و پیش از ادامۀ مطلب نیم نگاهی می‌اندازیم به کشور خلق‌الساعة فاکستان!

 

همانطور که می‌دانیم دولت فاکستان اخیراً ناچار شده با احداث «خط لوله صلح» موافقت کند. و با توجه به ماهیت حاکمیت سرسپردة فاکستان به نظر می‌رسد اربابانش که خواهان ایجاد «بلوچستان بزرگ» بودند نیز ناچار به عقب‌نشینی شده‌ ‌باشند.  این عقب‌نشینی به استنباط ما پیامد تحولات اوکراین است که لندن و واشنگتن را در موضع ضعف قرار داده و آشفته بازار «انتخابات» حکومت جمکران در واقع انعکاس ضعف ارباب در ایران است.

 

در پایان،   به مناسبت سالگرد شهادت جانگداز دکتر محمد مصدق،   معروف به «پتوسلطنه» بخشی از سرودۀ‌ جهان‌شمول احمد شاملو را تقدیم اعضای محفل فدائیان اسلام می‌کنیم. می‌گویند شاملو این «شعر» را در سوگ فروغ فرخزاد سروده،   هر چند گویا دلیلی ندیده که نامی از وی ببرد!  در نتیجه  مقامات حکومت ملایان آن را برای مرگ حاج قاسم نیز مورد «استعمال» قرار داده‌اند:                

 

[...]

نامت سپيده دمي است كه بر پيشاني آفتاب مي‌گذرد

متبرك باد نام تو

[...]

و ما همچنان

دوره مي‌كنيم

شب را و روز را!

 

یادآور شویم در نگارش مرثیة معروف «مستر» شاملو برای فروغ فرخزاد،  هیچ «اشتباهی» پیش نیامده.